۱۴۰۱/۰۴/۱۳
پادکست کار نکن قسمت ۴۸ بخش دوم گفتوگو با محمدرضا شعبانعلی را متوقف کرده ام تا کمی بنویسم. تا مدتی پیش اینستاگرام را پلتفرم بسیار حقیری میدانستم و فکر میکردم مخصوص مخاطب عام است. بدرد نمیخورد. تلگرام و دیسکورد بهترند. اما چقدر خام بودم. حقیر طرز تفکر من بود. این سیر آشنایی با این بزرگان خیلی زیباست.
مهدی ابوذر شریعتی را در تلگرام به من معرفی کرده بود. در کانال تلگرام او عضو بودم تا بعد در یوتیوب و اینستاگرام هم اورا فالو کردم. بسیار دید بازتری نسبت به مسائل پیدا کردم. اهمیت گفتوگو و نهراسیدن از اینکه تفکراتمان را به اشتراک بگذاریم. ابوذر صفحه ای معرفی کرد به اسم حسام. حسام هم مثل خودش تفکر نقاد دارد و پزشک است. او راجب چیزهای جالبی مینوشت که تاکنون به آنها از آن منظر نگاه نکرده بودم. دقیقا مثل ابوذر، حسام هم صفحههایی را در استوری معرفی کرد.
محمد علی جنتخواه(نمیدانم به او آرمین جنتخواه هم میگویند و من کمهوشتر از آن هستم تا علتش را بفهمم)،عابد توانچه، آرین اکبری،آذرخش مکری،محمدرضا شعبانعلی،میلاد صادقی،فرزین رحیمی زنوز،تیمور رحمانی، سوشال فیلاسفی، حامد وحدتینسب، حمزه علیمرادی،زردبازار،کازمولوجی، آکادمی علمی فرگشت، کاوه قادری، کازموس گیزرز، اوولوشن مگزین،بیگبنگ پیج،آزاده دانشور،اسکای گراویتی و فلسفه اگزیستانسیال،تنیدگی،آرمان مهراوران، جواد فروزان،فلسفه علم،فرهاد کاشانی و صفحه بلک هولز. پادکست کارنکن را در فید اینستاگرام پیدا کردم. همه این منابع سرشار از علم و آگاهی و مدل فکری و مطالب آموزنده در اینستاگرام هستند. در مقایسه با یکی از آنها من اندازه انگشت کوچکشان هم اطلاعات ندارم. نه فهم و نه درکم به اندازه آنهاست.(فرهمند علیپور و شاهین صمدپور را از قبل داشتم و از اینکه دنبالشان داشتم خوشحالم.)
پس الگوریتم های اینستاگرام چرت نیستند، هرکس هرچه لایک و سیو کند برایش دوباره خواهد آمد. پس در نتیجه اگر مطالب چرت و کلیپهای بی محتوا لایک و کامنت میلیونی میگیرند تقصیر یک سری کدهای ماشینی نیست، بلکه خود مخاطبین آنها را دوست دارند. اما چرا؟ چرا مردم اکثرا آنها را دوست دارند؟چرا پیج های ارتعاش و اعداد تسلا و فنگ شویی و خرافات دیگر صدهزاری و میلیونی لایک میگیرد اما برای صفحه های علمی و آموزنده سقف های پایینتری وجود دارد؟
من نمیتوانم به این سوال پاسخ کامل دهم فقط ریشه هایی از علل این رفتار جمعی در ذهنم هست که آنهاهم باید بررسی شوند، اما میتوانم ببینم چرا خودم فکر میکردم اینستاگرام پلتفرم بیمحتوایی است. شاید علتش وجود یک گونه غرور بوده. خودبزرگ بینی احمقانه. برای اینکه فکر کنم خیلی میدانم و به نهایت درکوشعور رسیده ام علاقه ای به پیدا کردن افرادی همانند اشخاص اشاره شده در بالا نداشته ام. اما نه. اینطور نیست. اگر تحمل آگاهی از اینکه چقدر نسبت به برخی کم میدانم را نداشتم اصلا سراغ یکسری مسائل نمیرفتم. پس آن علتی که بنظر میرسد باشد این است که تا به آن زمان این پیج ها و امثال آنهارا ندیده بودم. حق داشته ام. به خودم حق میدهم. مقایسه میکنم. خودم را در این مورد حق به جانب میدانم.
اخرین پست حمزه علیمرادی راجب حد خوبی و طرحواره ایثارگری هزارونهصد لایک دارد. اخرین پست محمدرضا شعبانعلی یازده هزار و صد لایک دارد.
آخرین پست رنه سینانی مدرس خرافات و چرت و پرت سی هزار لایک دارد و فکر کنم از دو پست قبلی تاریخ انتشار جدیدتری دارد. پست قبلیش دویست هزار ویو دارد. سیصدهزار فالوور دارد. با تلاش های آرین اکبری از یک میلیون به سیصدهزار رسید وگرنه همچنان رو به افزایش بود.
افراد خوب، پستهای خوب، بین چرت و پرت ها گم شده بودند. تقصیر اینستاگرام است که برخی از مردم معتقدند زمین تخت است و پستی راجب تخت بودن زمین صدهزار لایک میخورد؟ و در نتیجه پستش در فید من میآید؟ خیر. یکسری کدها و الگوریتمها و سیاست های از پیش تعیین شده برای اینستاگرام وجود دارد، اما این مخاطب است که فید خود را میسازد. برای من هم ارتعاشی و قانون تسلایی و تخمدان کفتاری آمد اما بلاکشان کردم. چرا دیگر در فیدم آنها را مشاهده نمیکنم؟ در نتیجه مخاطبین و خود مردم هستند که این دست از مطالب را دوست دارند. وقتی در کامنت پستهای چرند اینقدر تشکر دیده میشود دیگر چه امیدی به اصلاح هست؟ سیصد هزار متممی توان مقابله با این ها را دارند؟ حتی شاید خود این سیصد هزارمتممی یکدست و پاک ازین خرافات نباشند.
حساب کردن روی قشر دانشگاهی و آکادمیک برای خرافه زدایی کار بسیار ساده لوحانه ای است. آنها درگیر مقاله نوشتن و رزومه پر کردن هستند. درگیر مسائل مالی هسند. دغدغه های دیگری دارند. وضعیت جامعه برای قشر فرهنگی و آموزش عالی اهمیتی ندارد.
اما با وجود همه این مسائل از آشنا شدن با این افراد خوشحالم. آشنایی با محمدرضا نیکفر، ناصر زرافشان و مهرداد وهابی را مدیون عابد توانجه هستم. آشنایی با محمدرضا شعبانعلی و عابد را مدیون محمدعلی جنتخواه. و همه را مدیون مهدی که گروه تفکر انتقادی ابوذر را به من معرفی کرد.
از آنجایی که این صفحه هرگز در نتایج گوگل نخواهد امد با خیال راحت روزنوشته هایم را در اینجا خواهم نوشت. شعبانعلی میگوید دستی مینوشته و کاغذ آرشیو میکرده. من با توجه به علاقه ام به فضای ابری و تنفر از وابستگی به کاغذ ها،بخاطر دلایلی مثل گم شدن یا اسیب پذیری و غیره اینکار را دیجیتالی میکنم. تجربه گزارش های مالی نوشتن از سال ۲۰۱۹ در اورنوت و از سال نهم در دفترچه را دارم. یک سری اصول نگارشی و دسته بندی روزنوشته ها تعیین خواهم کرد.
لعنت، همچنان ازهمگسیختگی فکری و نوشتاری را دارم. نمیتوانم آن چیزی که در ذهنم هست را آنطور که میخواهم به ترتیبی که میخواهم بنویسم. تمرین و تلاشم را خواهم کرد تا بروزش را کاهش دهم. فعلا میروم ادامه پادکست. شاید برای نوشته عابد هزینه را جور کردم و فیشش را در تلگرام برایش فرستادم. نمیدانم. پس تا بعد